سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 یک نفر

یک نفر صبح، زیر دست من گریه کرد! و من تمام اشکهایم را که مدتهاست جمع کرده ام در دلم ریختم تا بی آنکه بفهمد هم اشکش باشم؟!

یک نفر صبح شعر خواند! و آنونس رفت: وقتی فلانی (من) جدی می شود.

یک نفر صبح گفت تمام شد.اومدم بیرون. غمش را ولی نگفت و من یادم رفت کدام مرحله کار بودم! و او همچنان آرام زیر دست من بود!

یک نفر پرسید دمغی چرا؟ و شنید: هوا را با من اشتباه گرفتی! گفت : قیافه ات داد می زند و رفت تا زیر باران به ماشین همکار و دوستش برسد.

یک نفر اس ام اس زد: چرا این قدر داغونی؟ و بعدش دوباره اس ام اس زد: الو

یک نفر با یک نفر دیگر مرا برد بیرون تا حالم عوض شود! و من برای آنکه حالش گرفته نشود خوب شدم مثلا!

یک نفر بی هیچ دلیلی امروز از من کرایه راه نگرفت! ماشینش تاکسی بود! سمند زرد!

یک نفر جواب اس ام اس مرا داد و با من که نمی خواستم حرف بزنم حرف زد ولی کمکش فایده نکرد!

یک نفر جواب اس ام اس مرا نداد و ندانستن حالش را به نگرانی هایم اضافه کرد!

پسرم ! اپرکلوم چیز بدیست بر ای کسی که آنژین هم شده و صامت است!

یک نفر فردا نقطه عطف زندگی اش است.

یک نفر مهلتش دارد تمام می شود. بدجوری ترسیده! حالش هم انگار خوب نیست. تلاشی هم نمی کند که بهتر شود.یعنی انگار تلاش می مند ولی راهش را بلد نیست.

 

 


| نوشته شده توسط مجنون در چهارشنبه 87/2/25 و ساعت 8:39 عصر | دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()
 
بالا