لیلای نبوده ی من!
برایت نوشتم از آمدن! از بودن! از قدم به قدم با هم رفتن!
بعد صفحه ای را که نوشته بودم بدون آن که چیزی از رویش خط بزنم مچاله کردم و دور انداختم!
از کجا معلوم برای تو باشند؟
هر وقت برای تو بودند دوباره از اول می نویسمشان! بهتر از تمام آنهایی که در نبودنت نوشتم!
| نوشته شده توسط مجنون در پنج شنبه 88/9/5 و ساعت 9:20 عصر |
دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()