سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 بی قرار مانده ام! بی تاب!

 

 این را فقط به یاد دوستی اینجا گذاشتم که می دانم این روزها دور افتاده از آنچه دلش می خواهد. ولی آهای دوست من، هنوز هم نمی دانی تنهاترین رها شده ی این اطراف یعنی چه! باور کن نمی دانی.

 

قرار شد شروع کنیم .با هم .من و تو

قرار شد بسازیم. با هم . من و تو

قرار شد تغییر کنیم. با هم . من و تو

نمی دانم تو شروع کردی، ساختی، تغییر کردی ولی من،

شروع کردم. همچون طلوع آفتاب در صبح.

ساختم همچون ربی مهربان در آغاز صنع

تغییر کردم همچون کرمی در پیله.پروانه شدم.

با یاد تو ولی بی حضورت. اگر بودی نمی دانم چه می شد.

درخشان تر می تابیدم.خلاق تر می ساختم. بلندتر پرواز می کردم.

کاش بودی.ای کاش بیایی.

 

                                 نمایش تصویر در وضیعت عادی


| نوشته شده توسط مجنون در یکشنبه 85/7/23 و ساعت 4:49 عصر | دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()
 
بالا