سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 آنچه البته به جایی نرسد فریاد است!

  دیروزها می خواستم باشی.ببینمت و ببینیم.

  دیروزها می خواستم باشی.بخوانمت و بخوانیم.

  می خواستم تکیه کنم و تکیه کنی.

  نفسهایت را گوش کنم و بشنوی نفسهایم را.

  دیروزها می خواستم باشی . تو باشی و من با تو باشم.

  و امروز ... امروز می خواهم به خوابم بیایی.همین!نه اینکه ناامید شده باشم از آمدنت؛ نه! فقط می دانم دلم سنگینی نگاهت را تاب ندارد.ولی نمی دانم با التهاب نبودنت چه کنم!

  حالا قلبم تند می زند!

  کاش بیایی که دارد رسوایم می کند این اضطراب!


| نوشته شده توسط مجنون در دوشنبه 85/9/6 و ساعت 10:39 عصر | دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()
 
بالا