سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 شبانه!

یکی: آیِا میان این همه کلید، نرینه ی آن قفل بسته را خواهم یافت؟

یکی دیگر: گشتم نبود.نگرد نیست.

می گویند...اما بقیه راز را شاید باد یا باداباد با خود برده باشد.

می گم که : باد آورده را باد می برد!

خوبی؟

حوصله کن من خواب یک ستاره صبور دیده ام!

صبر یعنی خاموشی.اشتباه نکن.من خورشیدم.اگر صبوری کنم، جهانی از سرما می میرد.

حوصله کن.تنها تنها حیات حوصله دلیل رفتن من و شماست!

حوصله کن چندان که رنگین کمان بی تکلم آسمانی مرا نظاره کنی!

.

.

.

خوابی؟

نه.حوصله کن!

می نشینم تا مه بیاید و پنهانم کند!

خورشیدم و می یابمت تا نظاره کنیم کمان 7 رنگ را که نشان پایان باران است!

حالا بروم یا بمانم ؟ دارد باران می اید

رفتن بهانه می خواهد و ماندن دل خوشی .بهانه ها فراوانند و دل خوشی ها اندک .حیف نیست به قطرات باران که به استقبال آمده اند، نه بگوییم؟زاستی حرارت نمی خوای؟ انگار خورشید دستاشو به سمت تو دراز کرده.

راضی ام. باید به اعتماد آسوده سایه به آفتاب برگردم.

این مسیر رو به کجاست؟ من به سوی تو یا تو به سوی من؟

من از کوه ها و جاده ها و کلمات و دشنام های بسیاری گذشته ام تا تو سهم من از ثروت سپیده دم باشی!

 

چنان سایه به آفتاب اعتماد کن. دستان یخ زده ی زمینی ات را در دستان سپیده دم بفشار که راهی نماند تا پرواز!

 

من تنها پرستار بامداد و بنفشه بوده ام.آیا همه حقیقت همین است؟

همه حقیقت نه اما نشانه حقیقت آری! ما همه نشانه ی حقیقتیم.جمع ما یعنی یگانگی!و یگانگی یعنی حقیقت یعنی عشق، نور، یعنی خدا!

 

حالا که به خدا ختم شد بیا به امید نوازش مهمان سپیده دم آرام بگیریم.شاید فردا روز وصل باشه.بخوابیم!

من اقرار می کنم شب را به خاطر خواب و خداوند را به خاطر آدمی دوست دارم.

بخواب.راز ها دارد این ترانه!

 

 


| نوشته شده توسط مجنون در شنبه 86/1/11 و ساعت 1:24 صبح | دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()
 
بالا