سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 گناه ما!

ای شروع شعر من در نام تو
لحظه ی پرواز من از بام تو
در حضورت عشق پیدا می شود
سنگ قلبم با تو صیدا می شود
ساقی میخانه ی عباد مست
رحم بنما و بگیر از من تو دست
این پریشی عاقبت شد سهم ما
کاش آید عشق تو در فهم ما
بارالها! این گناه از ما مگیر
دل و دیده هر دو در بندش اسیر
این خطا از جانب ما هم نبود
چشم زیبابین تو عقلم ربود
تا که روی مه رخ زیبا بدید
جامه خود را به دست خود درید
حال دیگر اختیارش پر کشید
از همان روزی که جامش سر کشید
اهل عالم گر که رسوایی بد است
وین تباهی در نظرها هم رد است
چاره ای دیگر برای ما نماند
عشق ما را تا جنون هر دم کشاند



| نوشته شده توسط مجنون در چهارشنبه 86/8/23 و ساعت 9:39 عصر | دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()
 
بالا