گفته اند: :"خسته نشو! وقتی تنهایی اصلا خسته نشو!" ولی وقتی یک پایی داشتی برای گذاشتن سرت رویش یا شانه ای برای تکیه دادن و سر خم کردن، آن وقت خسته شو، بنشین. آرام آرام خستگی ات را به پشتوانه ی پناهت زمین بگذار و بر ندار دیگر! بعد وقتی همه ی خستگی از تنت به در شد، نفس عمیقی بکش، توی چشمهایش نگاه کن، از نگاه ها که غرور بیاورد برایش ولی سرخوشی بعد غرورش ازآن جفتتان بشود. بعد دستش را بگیر، آرام ببوس و بگو دوستت دارم!
به آفتاب که نگاه می کنی، چشمهایت را میبندی! خیال نکن نمی فهمم حواست به آفتاب هست که طاقت نگاهت را ندارد! من به این چشمها نگاه می کنم که سرشار میشوم هر لحظه! چشمهایی که آفتاب هم تاب نگاهشان را ندارد.