تا کی قراره همین جوری من صبر کنم و تو حتی نیای بشنوی! نمی دونم چرا هر وقت نوبت من میشه که بگم تو باز حالت بد میشه یا گم میشی!یه جوری نگرانم می کنی که یادم می ره حرفی داشتم برای زدن!
حالا که عادت کردم دیگه ناراحت نمیشم از اتفاقی اتفاق افتادن این اتفاقات! حالا دیگه صبر کردن رو خوب یاد گرفتم!
برای خودم می گم. حتی اگه نتونم جواب سوالامو بدم. ولی دیگه مشکلی نیست یاد گرفتم که حرف رو برای خودم جوری بگم که فک کنم مخاطب خوبی داره! خودم با دیوار هیچ فرقی ندارم این وقتا!
| نوشته شده توسط مجنون در سه شنبه 87/2/24 و ساعت 11:6 عصر |
دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()