احتمال وجودم کم کَمَک به صفر می رسد. شده ام تعبیر شاه غزل شعر آن شاعر که " من بی نام تو یک لحظه احتمال ندارم."*
بغض ها امانم را بریده اند.صدایم را خورده اند و لبخندهایم را به اسارت گرفته اند. همش منتظرند و منتظرم که بیایی تا همه بغض ها را برایت قربانی کنم و لبخندها را مثل باران بر رویت بریزم!
حاضرم برایت تا قاف بیایم. همان حرف آخر عشق! نه اینکه "نام من در آن آغاز شود"* که در حضور تو بی نام می شوم؛ سیمرغ بی مثال!
*از اشعار قیصر امین پور
| نوشته شده توسط مجنون در پنج شنبه 85/8/18 و ساعت 10:42 عصر |
دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()