نداده ای به نامه های ناتمام من جواب
نشسته ام به انتظار قطره ای از آن سراب
نبودنت کشانده ام به دام هر چه اضطراب
نموده ای تمام نقشه های من، تو نقش آب
نشانده ای مرا میان هر دو سنگ آسیاب
حلال کرده ای برای این تن نحیف، تو عذاب
تمام هستی ام کنم فدای جرعه ای شراب
شوم من شکسته دل برای دیدنت خراب
نوشته ام زشرح این ستم برای تو کتاب
نخوانده ایّ و داغ آن رسیده بر دل کباب
2/شهریور/86
2:30 بامداد
گاهی دنیا خیلی خالی می شود از آدمهایی که کاش بودند! مثل امشب! همین
| نوشته شده توسط مجنون در یکشنبه 86/6/4 و ساعت 2:0 صبح |
دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()