سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 اندر احوالات کافه اندیشه!

اهالی و شنوندگان رادیویی موسوم به جوان، شخصیتی به نام دیدبان قرار شبانه را خوب به یاد می آورند. و وبلاگی به نام کافه اندیشه!
حتی من که خیلی دیر به شنوندگان قرار شبانه پیوستم هنوز یادم هست که سردبیر این برنامه منتقد بود و ریزبین! ولی مودب!
آشناییم با آقای یامین پور به شدت محدود بود! به یکی دو ایمیل و همان برنامه قرار شبانه محدود می شد!
ولی همان سه صفت پررنگ تر بود!
هر چند با برخی از نوشته های او کاملن موافق نبودم ولی یادم نمی آید که توهین میدیدم در صفحه ای به نام کافه اندیشه!
اما مدتی ست که این وبلاگ که پل ارتباطی بود بین سردبیر و شنوندگان قرار شبانه واگذار شده!

و من هر بار با خواندن مطالب آن حتی مجبور می شوم استغفار کنم! متاسفانه در پستهای این وبلاگ مدتی ست که توهین (نه انتقاد) موج می زند!
نه صدای من که صدای دوستان دیگری مثل آقای جواد زاده و ... هم درآمده!

به گمانم حالا فقط نمرود نیست که خود را رقیب خدا می داند! خیلی از ماها عادت کرده ایم که همپای خدا حکم بدهیم!
به گمانم ذکر برتری یک شخصیت می تواند به گونه ای باشد که به سایرین توهین نشود!
این که ما آخر هر نوشته ای نتیجه بگیریم آهای تو که قیافه ات مثل من نیست و مثل من فکر نمی کنی! آهای مدیر محترمی (کاش می نوشت محترم) که من از سیاستهایت خوشم نمی آید، تو حتما می روی جهنم! تو از بیت المال می خوری! و ال و بل! به نظرم یه کم از اعتماد به نفس کاذب آب می خورد!
دوست عزیز! یادم هست پای درس بزرگی بودیم که گفت: تقوا نمی گذارد انسان توهین کند! به گمانم دغدغه ی شما کسب تقوا باشد!حالا....
راستی لحظه ای فکر کرده ایم که ما هرگز حق قضاوت از روی ظاهر را نداریم! همان قیافه ی عجیب، همان لحن متفاوت از انواع مرسوم، همان فرقهای فیلمنامه جدید شاید از همه ما پیش افتد در ارائه ی آنچه ارزش است! کلیشه بد دردیست!
چرا همیشه با یک خط کش ترک خورده همه چیز را اندازه می گیریم!؟

فقط از خدای خودم می خواهم که من را و همه دوستان را هدایت کند!
 



| نوشته شده توسط مجنون در پنج شنبه 86/9/1 و ساعت 10:50 عصر | دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()
 
بالا