سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 شب اول یک چهل گانه
می خواهم زمین را تنگ در آغوش بگیرم
چون تو جایی روی آن زمین راه می روی

| نوشته شده توسط مجنون در دوشنبه 89/7/5 و ساعت 9:49 عصر | دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()
 عاشقانه ها (9)
حالا اینجا کنار این همه خاطره ی بارانی، تنها به تو می گویم:
دوستت دارم
که میخواهم بمانی، بمانم
نه در لحظه ها و ثانیه ها
نه؛ که در تمام نفسها
بی دریغ تر از همیشه
حضور معطر تو، بودن، درست آن زمان که نیستی
نیستی و لحظه ها با بوی خاطره هامان جان می گیرند
می مانند
.
.
.
می مانند
برای من فقط یک نگاه تو همین قدر که بدانم هستی کافیست
حالا همین جا و هر جا
که نباشی و باشم یک حس آشنا مرا با خود می برد
فریاد می زند
که هستم؛ با تو، کنار تو

بابایی/بیژن مفید


| نوشته شده توسط مجنون در شنبه 89/3/29 و ساعت 7:11 عصر | دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()
 عاشقانه ها (8)
گاهی اوقات دل تنگت می شوم!
کاری
هم از دستم بر نمی آید!
این موقع ها از دوریت خفه می شوم و می میرم!
می
دانی تا حالا چند بار در یک روز مرده ام؟!

| نوشته شده توسط مجنون در دوشنبه 89/3/24 و ساعت 11:59 عصر | دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()
 عاشقانه ها (7)

جاده بی‌انتهاست بی تو

شهر دمدار و
تفته،

من هوای
پیرهن خنکی دارم

که تو در آن می‌وزی

از :

http://livingwiththedictator.blogspot.com/2010/06/2.html


| نوشته شده توسط مجنون در چهارشنبه 89/3/19 و ساعت 2:5 عصر | دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()
 عاشقانه (6)
گریزانم از لحظه های ناگزیر بی تو!
| نوشته شده توسط مجنون در چهارشنبه 89/3/12 و ساعت 11:27 عصر | دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()
 عاشقانه ها (5)
تمام دلم نذر نانوشته و نانگفته ی خاطراتت که مبادا ترک بردارند! که زندگیم بسته ی آنهاست!
اگر زمانی گذشت و سالم ماندند از گزند روزگار، دلم را نذر که نه، قربانی دلت می کنم!

| نوشته شده توسط مجنون در سه شنبه 89/3/11 و ساعت 10:27 عصر | دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()
 عاشقانه (4)
دستهایت مرا هزار بار عاشق تر می کند!


(به نقل از اینجا:
http://adomide.com)

| نوشته شده توسط مجنون در دوشنبه 89/3/10 و ساعت 1:39 عصر | دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()
 عاشقانه ها (3)
غروب که می شود این روزها دلی نیست که بگیرد! دلم پیش توست!


| نوشته شده توسط مجنون در یکشنبه 89/3/9 و ساعت 2:22 عصر | دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()
 عاشقانه ها (2)
تا تو رفتی تاریکی را آن قدر پررنگ نوشتم که سرما در مغز استخوانم نفوذ کرد.

| نوشته شده توسط مجنون در شنبه 89/3/8 و ساعت 2:2 عصر | دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()
 داغ بر دل نهاده
راستی غم عشق کهنه می شود؟
وقتی فهمیدی عشق با غم همراه است چه کردی؟
ترک عشق که نتوان، ترک غم میسر است؟

درد عشقی کشید....

| نوشته شده توسط مجنون در جمعه 89/3/7 و ساعت 11:49 عصر | دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()
<      1   2   3   4   5   >>   >
 
بالا